-
کشتی
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 12:24
شبی یک کشتی بخار در حالی که دریا را می پیمود گرفتار طوفان شد کشتی چنان تکان می خورد که همه مسافران بیدار شدند آنان وحشت زده از طوفان تسلط بر خود را از دست داده بودند برخی از آنان فریاد می کشیدند و عده ای دعا می کردند . دختر هشت ساله ناخدای کشتی نیز آنجا بود سر وصدای بقیه او را از خوب بیدار کرد از مادرش پرسید : مادر چی...
-
خوش شانسی یا بدشانسی
یکشنبه 29 مهرماه سال 1386 18:36
خوش شانسی یا بدشانسی در روزگار کهن پیرمرد روستازاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت. روزی اسب پیرمرد فرار کرد و همه ی همسایگان برای دل داری به خانه اش آمدند و گفتند:"عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد!" روستازاده ی پیر در جواب گفت:"از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا بد شانسی ام؟"و همسایه ها با تعجب...
-
بحران یا فرصت
چهارشنبه 18 مهرماه سال 1386 15:49
دیر یا زود در زندگی هر کس، زمانی فرا می رسد که شخص خود را در چهار راهی می یابد، در حالی که نه نقشه ای در دست دارد و نه تابلو و نه نشان خاصی در معرض دید اوست. نشانه ای که نشان می دهد به کجا می رسد. در این مواقع که احساس گم شدگی، عدم اطمینان، اضطراب و کنترل نداشتن به فرد دست می دهد، زندگی او عوض شده و همین باعث ترس می...
-
ماموریت شما در زندگی "بی مشکل زیستن " نیست "با انگیزه زیستن " اس
پنجشنبه 12 مهرماه سال 1386 13:59
ماموریت شما در زندگی "بی مشکل زیستن " نیست "با انگیزه زیستن " است. اگر کاری انجام میدهید که به ان علاقه دارید ٬شور و شوق ٬شما را تا پایان راه میبرد وقتی وجود شما سرشار از اشتیاق باشد دیگر لازم نیست که دیگران ٬شما را به شوق بیاورند... اگر رستوران رویایی خود را افتتاح کنید و هیچکس برای غذا خوردن نیاید دست از تلاش بر...
-
از نقاط ضعف خود، به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم
چهارشنبه 4 مهرماه سال 1386 13:27
از نقاط ضعف خود، به عنوان نقاط قوت استفاده کنیم کودک ده ساله ای که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد؛ استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها...
-
امپراتورودانشمندان
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 10:52
امپراتوری ازخانواده تسین درچین فرمان داد تا دائره المعارفی تدوین کنند عده ای از دانشمندان به ریاست جی یوان به کارمشغول شدند . جی یوان هر مجلدی را که برای امپراتور می فرستاد عمدا چند اشتباه فاحش به جای می گذاشت ! گفتند : چرا چنین می کنی ؟ گفت : امپراتوران مغرور وخودخواهند، اگر امپراتور متوجه شود که آگاهی وعلمش از ما...
-
زیبایی رایگان
یکشنبه 18 شهریورماه سال 1386 10:51
مردی درنمایشگاهی گلدان می فروخت . زنی نزدیک شد و اجناس او را بررسی کرد. بعضیها بدون تزیین بودند، اما بعضی ها هم طرحهای ظریفی داشتند. زن قیمت گلدانها را پرسید و شگفت زده دریافت که قیمت همه آنها یکی است. او پرسید: چرا گلدانهای نقش دار و گلدانهای ساده یک قیمت هستند ؟ چرا برای گلدانی که وقت و زحمت بیشتری برده است ، همان...
-
قدرت اندیشه
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 13:18
پیرمردی تنها در "مینه سوتا" زندگی می کرد. او می خواست مزرعه ی سیب زمینی اش راشخم بزند، اما این کار خیلی سختی بود. تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود . پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد: پسر عزیزم من حال خوشی ندارم، چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم. من نمی خواهم این مزرعه...
-
جنگجو و چاه
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 16:37
خونسرد باشید در گذشته های دور در تبت مردی بود که برای حاکمی محلی کار می کرد. او جزء معدود افراد باسواد آن منطقه بود و همین باعث شده بود که حاکم او را به کار گیرد. او یک جوینده بود. همه جا و در همه چیز دنبال حقیقت می گشت. جستجوی بسیار طولانی او و دست زندگی او را هر بار در ماجرایی تازه می انداخت تا این که کم کم با...
-
سخن روز
یکشنبه 28 مردادماه سال 1386 04:02
بهتر است انسان کار صحیح انجام دهد تا کار را به روش صحیح انجام دهد. «پیتر دراگر»
-
به همین سادگی
شنبه 27 مردادماه سال 1386 04:37
او لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد روزی شیوانا پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت که سالهای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 مردادماه سال 1386 04:19
-
گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد
جمعه 26 مردادماه سال 1386 04:35
گاهی برای رسیدن به نور باید از تاریکی عبور کرد پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت. دختر هابیل جوابش کرد و گفت:نه، هرگز، همسری ام را سزاوار نیستی، تو با بدان نشستی و خاندان نبوتت گم شد. تو همانی که بر کشتی سوار نشدی. خدا را نادیده گرفتی و فرمانش را. به پدرت پشت کردی، به پیمان و پیامش نیز. غرورت،غرقت کرد. دیدی که نه...
-
رمز شاد زیستن
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 00:51
روزی دختر کوچکی از مرغزاری می گذشت. پروانه ای را دید بر سر تیغی گرفتار. با احتیاط تمام پروانه را آزاد کرد. پروانه چرخی زد. پرکشید و دور شد . پس از مدت کوتاهی پروانه در جامه پری زیبایی در برابر دختر ظاهر شد و به وی گفت: به سبب پاکدلی و مهربانیت آرزویی را که در دل داری بر آورده می سازم. دخترک پس از کمی تامل پاسخ داد: من...
-
خداوند
شنبه 20 مردادماه سال 1386 20:00
با آدمها معامله نکن و انتظاری از آنها نداشته باش فقط به آنها عشق بورز و همه چیز هایت را از خدا طلب کن خداوند امروز به تو هدیه ای 86400 ثانیه ای بخشید، آیا یک ثانیه اش را استفاده کردی تا از او تشکر کنی؟
-
داستان ریپانزل
جمعه 12 مردادماه سال 1386 19:09
قصه ی ریپانزل مانند بسیاری از افسانه های دیگر واجد یک معنای عمیق تر در زیر این ظاهر سطحی است. این داستان درباره ی تصویر ذهنی انسان از خویشتن است. ریپانزل دختر جوانی است که در یک قصر زندانی یک جادوگر پیر است. جادوگری که مرتبا به او می گوید: تو خیلی زشتی!! روزی شاهزاده زیبایی از کنار برج می گذرد و با ریپانزل از دلربایی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 2 مردادماه سال 1386 19:12
در زندگی بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه می کوبی ابر باش تا منتظرت باشن که بباری
-
تیم ملی گل کاشت.
یکشنبه 31 تیرماه سال 1386 19:37
با سلام به همه دوستای گلم..ببخشید که این پستم یه کم طول کشید...آخه یه مشکلی برام پیش اومد. بگذریم از این حرفا..راستی تا یادم نرفته باخت غرور آفرین تیم ملی کشورمون به چشم بادومیای کره ای رو به همه فوتبال دوستان عزیز تسلیت میگم. آخه خداییش خیلی ضد حال بود 70 میلیون آدم چشمای خودشونو 130 دقیقه خسته کردند و به تلویزیون...
-
تولد سحر خانومی
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 00:26
امروز میخوام به مناسبت سالگرد شروع به کار این وبلاگ(جشن تولد) یه سری مطلب رو بنویسم.. درست از 85/4/25 یکسال میگذره و من به اتفاق مسعود دوست گل و نازنینم که چند ماهیه از وجودش تو وبلاگ نمی تونم بهره مند بشم این وبلاگ رو تاسیس کردیم.(البته تمام کارهای قالب و همون کارای فنی وبلاگ رو مسعود انجام میده). خلاصه حدود 2 ماه...
-
***تولدت مبارک سحر خانومی***
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 17:53
امروز میخوام به مناسبت سالگرد شروع به کار این وبلاگ(جشن تولد) یه سری مطلب رو بنویسم.. درست از 85/4/25 یکسال میگذره و من به اتفاق مسعود دوست گل و نازنینم که چند ماهیه از وجودش تو وبلاگ نمی تونم بهره مند بشم این وبلاگ رو تاسیس کردیم.(البته تمام کارهای قالب و همون کارای فنی وبلاگ رو مسعود انجام میده). خلاصه حدود 2 ماه...
-
دل تنگ
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 17:12
تاحالا دل تنگ کسی شدی؟ اصلا میدونی دلتنگی چیه؟ اونم ازبدترین نوعش؟ بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اونی که دوسش داری هیچوقت ماله تو نمیشه. اینه که بدونی یه روزی ازکسی که دوسش داری باید جدا بشی چه بخوای چه نخوای هیچ وقت نذار هر رهگذری که رد میشه رو دلت یادگاری بنویسه چون بعدا پاک کردنش خیلی سخته ارزو دارم که تو همیشه یه...
-
ای که ...
دوشنبه 25 تیرماه سال 1386 01:36
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؛ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی مهر بی اما و اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر عشق یعنی دل تپیدن بهر دوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
-
...::::<<<<::::
پنجشنبه 21 تیرماه سال 1386 03:19
کاش آدما عاشق نمیشدن کاش بین عاشقا فاصله نبود کاش بین عشاق جدایی نبود کاش هیچ عشقی نمیره کاش عشق همه پاک باشه کاش کاش کاش........ خدایا میشه این آرزوها به حقیقت تبدیل بشه؟ تو میتونی پس دل هیچ عاشقی رو نشکن. تو تنهایی میدونی تنها بودن چقدر سخته عشق یعنی شاعری دلسوخته عشق یعنی آتشی افروخته عشق یعنی با گلی گفتن سخن عشق...
-
عشق
سهشنبه 19 تیرماه سال 1386 02:53
I Love You More Than Words Could Ever Express. You Are The Life In Me. You've Given Me Feelings I Have Never Felt Before. I Love The Way You Make Me Feel. I Am So Happy Being With You, And So Blessed To Know You. Without You, I Would Be Nothing. You Hold All Of My Hopes And Dreams Inside Of You; And For That, I Will...
-
رفتی خاطره های تو
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 17:24
رفتی خاطره های تو نشسته تو خیالم بی تو من اسیر دست آرزوهای محالم یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم غیر تو که دوری از من ، دل به هیچ کسی نبستم یاد من باش تا بتونم، همیشه برات بخونم بی تو وعطر تن تو، یه چراغ نیمه جونم
-
دوست دارم
چهارشنبه 13 تیرماه سال 1386 02:33
آسمون منو تو یه مدته سیاه شده گفتن دوست دارم کم شده کیمیا شده اون غروری که گذاشته بودیمش یه جای دنج اومده باز توی قلب من وتو خدا شده اون حسادت هایی که اول طعم عاشقی رو داشت حالا انگار ارزشش قد یه ادعا شده اون دسا که داده بودیم توی رویامون به هم تقصیر کیه نمی دونم ولی رها شده ما قرار نبود مثل بقیه زندگی کنیم چرا حرف...
-
دوست دارم ...
سهشنبه 12 تیرماه سال 1386 16:53
آسمون منو تو یه مدته سیاه شده گفتن دوست دارم کم شده کیمیا شده اون غروری که گذاشته بودیمش یه جای دنج اومده باز توی قلب من وتو خدا شده اون حسادت هایی که اول طعم عاشقی رو داشت حالا انگار ارزشش قد یه ادعا شده اون دسا که داده بودیم توی رویامون به هم تقصیر کیه نمی دونم ولی رها شده ما قرار نبود مثل بقیه زندگی کنیم چرا حرف...
-
آرامتر بگذر ...
سهشنبه 12 تیرماه سال 1386 02:57
ای مسافر ! ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت . بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم . آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید ... بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را . مسافر من !...
-
خبر
شنبه 9 تیرماه سال 1386 14:00
بنا به در خواست بعضی از بازدید کننده های عزیز مبنی بر دیر بالا آمدن وبلاگ و سنگین بودن قالب آن تصمیم گرفتم که قالب رو عوض کنم و از کدهای ساده تر استفاده کنم...چون ساده گی همیشه زیباست... از شما بازدید کننده های همیشگی می خوام که نظرتون رو در این باره بگین... ممنون از لطف همه شما......
-
به او بگویید
چهارشنبه 6 تیرماه سال 1386 12:52
به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد