لیلی

شیطان از انتشار لیلی میترسید
خدا به شیطان گفت:لیلی را سجده کن . شیطان غرور داشت سجده نکرد
.
گفت: من از اتشم و لیلی از گل
.
خدا گفت: سجده کن زیرا که من چنین می خواهم
.
شیطان سجده نکرد. سرکشی کرد و رانده شدو کینه ی لیلی را به دل گرفت
.
شیطان قسم خورد که لیلی را بی ابرو کند و تا واپسین روز حیات فرصت خواست. خدا مهلتش داد
.
اما گفت : نمی توانی هرگز نمی توانی . لیلی دردانه ی من است . قلبش چراغ من است و دستش در دست من
.
گمرا هیش را نمی توانی حتی تا وا پسین روز حیات
.
شیطان میداند لیلی همان است که از فرشته بالاتر می رود
.
و می کوشد بال لیلی را زخمی کند
.
عمریست شیطان گرداگرد لیلی می گردد
.
دستهایش پر از حقارت و وسوسه است
.
او بد نامی لیلی را می خواهد بهانه ی بودنش تنها همین است
.
می خواهد قصه ی لیلی را به بی راهه کشد
.
نام لیلی رنج شیطان است شیطان از انتشار لیلی می ترسد
.
لیلی عشق است و شیطان از عشق واهمه دارد.

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 04:17 ق.ظ http://www.hadinik.com

عاشقی با قد رعنا نمیخوای

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 08:21 ب.ظ http://rue.blogsky.com

بارها خواستم رازی را که مدتها در دل نگه داشته بودم برایت فاش کنم
می خواستم بگویم که چقدر دوستت دارم
اما نتوانستم هر بار که از کنارت می گذشتم
آرزو می کردم که این لحظه را از چشمان عاشق من بفهمی و بخوانی
اما افسوس که تو بی اعتنایی کردیو حالا قلم به دست گرفتم
تا برایت بنویسم که چقدر ................!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد