زندگی ... مرگ

 
زندگی سیبی نیست که توانی آن را گاز زنی با پوست
سیب گرچه زیبا
گرچه سرخ
گرچه شیرین
شاید این سیب شیرین باشد ، شاید ترش
شاید سالم
شایدم کرمی در آن میجنبد
زندگی زیبا نیست تا شود آن را به سیبی سرخ تشبیهش کرد
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی ساکن است
زندگی پرواز نیست
زندگی حس دو عاشق نیست که به هم نزدیکند
زندگی آن لحظه است که دو عاشق دورند
دورند و دورند و دور
آن قدر دور که شاید سال ها ، شاید .......
شاید این زندگی پست نگذارد آن ها طعم عشق را بچشند
زندگی دریایی است
ژرف ، مواج ، سیاه
نتوان کرد شنا
زندگی باده و می نیست که تو را آزاد کند از غم ها
زندگی تلخ است ، تلخ
تلخ تلخ مثل شرنگ
زندگی نردبانی نیست که تو را ببرد تا عرش خدا
زندگی شیبی است که تو را از عرش خدا میکشد در اعماق ، تا ته چاه
زندگی معنایی است بی معنا
مترادف نیست با چیزی ، نیست متضاد
زندگی رویا نیست که زیبا باشد
زندگی کابوس است ، وحشتناک
زندگی جنگل نیست ، سرسبز ، پر گل های قشنگ
زندگی هست کویر ، خشک ، بی آب و علف
من هنوز حیرانم
که چرا این مردم عاشق زندگی اند
عاشق مرگ شوید
عاشق آزادی
مرگ تعبیری است بی همتا
مرگ یعنی سیبی سرخ که درونش پیداست
مرگ یعنی مرغان مهاجر که رسیدند به هدف
مرگ یعنی دو عاشق که دور بودند ز هم و رسیدند به هم
مرگ یعنی چشمه ، روشن ، شفاف
مرگ یعنی تضاد
زندگی سیبی نیست که توانی آن را گاز زنی با پوست
زندگی بی معناست
نظرات 1 + ارسال نظر
دوست پاییزی دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام
این شعر از کدوم شاعر نا امیدی هست.. بابا زندگی که خیلی خوبه..
ممنون که منو تو لینک دوستانتون قرار دادید..
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد