نام من عشق است آیا می شناسیدم؟
زخمی ام زخمی سرا پا می شناسیدم؟
با شما طی کرده ام راه درازی را
خسته هستم خسته، آیا می شناسیدم؟
راه شش صد ساله ای از دفتر حافظ
تا غزل های شما، آیا می شناسیدم؟
این زمانم گر چه ابره تیره پوشیدست
من همان خورشیدم اما می شناسیدم؟
پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا را می شناسیدم؟
می شناسد چشم هایم چهره هاتان را
همچنانی که شما ها می شناسیدم
این چنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا می شناسیدم؟
من همان دریایتان ای رهروان عشق
رود های روح دریا می شناسیدم
اصل من بودم، بهانه بود فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می شناسیدم؟
در کفه فرهاد تیغه من نهادم من
من بریدم بیستون را می شناسیدم؟
مسخ کرده چهره ام را گر چه این ایام
با همین دیدار حتی می شناسیدم؟
من همانم آشنای سال های دور
رفته ام از یادتان، یا می شناسیدم؟
سلام مسعود جان
ممنون از این همه لطفت
وبلاگ زیبایی داری مخصوصا این مطلب که فوق العادست
من هم شمارو لینک میذارم
شاد باشی
سلام
نمی دانم مجموعه افسانه نیما یوشیج را خواندهی یا نه (مناظره عاشق و فسانه) این بخشی از ان است شعر تو کرا یادش انداخت:
تو دروغی ،دروغی دلاویز
تو غمی،یک غم سخت زیبا.
بی بها مانده عشق و دل من.
میسپارم بتو، عشق و دل را
که تو خود را بمن واگذاری.
خیلی قشنگ بود... چرا خبرم نکردی :(