"سکوت زمان"

 

                               "سکوت زمان"

مدتی است به جای نوشتن بیشتر می اندیشم که چگونه عمل را سر لوحه اهداف خویش قرار دهم.
می دانید! گاهی از ابر خسته می شوم، گاهی برای آفتاب خودم را در محبسی حبس می کنم.

گاهی از کائنات به خاطر غیبت خورشید گله می کنم. خورشیدی که با تمام قدرتش از جنس من است .باز با این حال من اشرف مخلوفاتم.زیرا طبیعت حرف مرا می خواند و روزی خورشید باز بر ما می تابد و از پشت ابرها در می اید اما تا تو نخواهی خدا هم برای تو کاری انجام نخواهد داد.

گاهی در خود احیا می شوم و گاه خاموش. و این نتیجه ای جز مردودی در اعمالم حاصل نمی کند.

گاهی غمی غریب در قلبم طنین انداز می شود .به تمام افکار و اندیشه هایم می نگرم و در ذهنم پوشه های زندگیم را نظم می دهم.به عمل و استقامت .به هدف و شرنوشت نگاهی می اندازم .
گاهی به برنامه ریزی و اتحاد از هم گسیخته.اما همگان قطرات جاری در ذهن من بودند که مترصد تعریف می باشند.

گاهی در فاصله فکر و عمل، تعهد را به یاد می آورم. که بی تعهدیها چه بر سرمان که نیاورد.

گاهی می خواهم خاموش باشم و در وادی جوانی، در تکاپوی هیچ باشم.اما نمی توانم !چه فریادیست که قلبم را آکنده از عشق می کند؟وآنچه که سیرابم می کند فریاد علیه نادانی و فتنه انگیزی وبی خردی است.چرا که امروز ماجور کسانی را می کشیم که بی سوادی و جهلشان عامل از هم پاشیدن تمام رویاها و اهداف آدمهائی  شده که پول نان داخل سفره شان را برای اینکار هزینه کرده بودند نه از سر سیری و برای تفنن .این است که گاهی صدایم می گیرد و دلم می شکند .اما باز استخوانهایم فریاد سر می دهد.

به نتیجه رسیدم آموختن سختر از آمیختن است.تا کامل نیاموزی نمی توانی کامل بیامیزی.اما آموختن خود آموختن دارد.تجربه هائی بس شیرین و تلخ و گاهی ترش که با تصمیمات درست و غلط ما بوجود می اید.

راههایی که کائنات آن را انتخاب کرده اند و گاه ناخواسته آن را می پیماییم،همگان آموختن است. تغییر هراس انگیز است. قدم در راهی نا شناخته پر از تردید است. اما آموختن در هر جریانی زندگیست و زندگی یعنی خطرات پیش بینی نشده.پس کسانی که نمی آموزند و از تجربه و تغییر هراس دارند در نتیجه زندگی نمی کنند.و حل این معما انجاست؟که باید زندگی کردن را به معنای درست آموخت و به دیگران آموزش داد تا تغییری کلی به باور خویش دهیم و بتوانیم خوب زیستن را به دیار و جهان خویش خلق سازیم.

پس طبق فرموده حضرت علی (ع):"کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب" یعنی در شرایط فتنه مانند بچه شتر زیر دو ساله باش که نه پشت دارد که سوارش شوند و نه شیر دارند که بخورند.

ما در شرایط کنونی کاری جز آموختن نمی توانیم بکنیم زیرا چیزی را از دست نمی دهیم بلکه روز به روز برای رسیدن به آرمانهایمان مصممتر می شویم.چرا از مو ضوعاتی صحبت کنیم که پشت پردهایش برایمان مبهم است و قضاوت کردن سخت.هم چنان که تا کنون صبر کرده ایم باز هم صبر می کنیم و چه بهتر که در این میان بیاموزیم و بیاموزانیم . اگر به مقصد رسیدیم که عالی. در غیر این صورت راهگشای ما بوده برای دستیابی به اهداف بزرگتر.

دانش را خواستارم که به ناتوانایی هایمان پایان دهد و تنها آرمان رویائی من وعده دیدار فرشته ای است که بهتر اندیشیدن و بهتر زندگی کردن را برایمان به ارمغان آورد.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد