داستان پیانو

داستان پیانو

داستان پیانو توصیفی است که می تواند به شما در آموزش و پشتیبانی سازمانتان کمک کند . تصورکنید 500  نفر تماشاچی در برابر یک پیانو نشسته اند . ناگهان فردی وارد صحنه می شود که تا به حال یک بار هم درکلاس آموزشی موسیقی شرکت نکرده است. بعد ازکف زدن حضار او شروع به نواختن صدای ناهنجاری می کند که واقعا" گوش خراش است. اول حضار با حیرت به اطراف و به هم نگاه می کنند. بعد از 10 دقیقه شروع میکنند به مسخره کردن او . این سر و صداها باعث می شود که نوازنده از جای خود بلند شده به نرمی تعظیم کند و از صحنه خارج شود.

سپس نوازنده ای که 30 سال سابقه دارد از سمت دیگر صحنه وارد می شود . او با مهارت قطعه ای از شجریان (موتسارت) را می نوازد . وقتی کارش تمام می شود جمعیت به پایش بلند می شوند و در حالی که او 2 و 3 بار خم می شود تشویقش می کنند و او هم از صحنه خارج می شود.

در پشت صحنه نوازنده ماهر می بیند که نوازنده اول مشغول براندازی خودش در آینه است و با اعتماد به نفس در حال سفت کردن کرواتش است . با این که از پیش کشیدن موضوع کمی خجالت می کشد اما بلاخره در حالی که در آینه به او نگاه می کند از او می پرسد:فضولی مرا ببخشید اما من متوجه شدم که شما از رفتار مردم ناراحت نشدید . می خواستم از شما بپرسم مسخره شدن از طرف حضار چگونه است؟ منظورم این است که تحقیر کننده نیست؟ آن مرد نگاهش به سمت نوازنده ماهر بر می گرداند و با جدیت جواب می دهد:

اوه! خیر . من آن را به خودم نگرفتم . مشکل از پیانو بود !

شاید یکی از جالب ترین ویژگی های سرشت بشری عدم تمایل او در به گردن گرفتن تقصیرها می باشد که در هر کدام از ما درجاتش متفاوت است . حقیقت این است با اینکه خودشان مانند نوازنده اول بی استعداد هستند و زیبایی های این کار را درک نمیکنند تقصیر را به گردن صنعت ما می اندازند و میگویند من تلاش کردم ولی مدیر عامل فلان بود یا من هرکاری از دستم بر میامد انجام دادم ولی شرکت مشکل داشت وهزاران اگر و امای دیگر که حتی ارزش بیان کردن هم ندارد همان طور که در داستان پیانو موسیقیدان بیچاره نمی تواند پیانو را به خاطر بی استعدادی خودش متهم کند . پس از شما تقاضا میکنم بیخودی تقصیرات را به گردن اینو ان نیاندازید اخه دیگه خودتونو که نمیتونید گول بزنید !!!

بهتر است این داستان را به خاطر بسپارید تا آن را برای دوستانتان بازگو کنید

نظرات 3 + ارسال نظر
یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 3 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ق.ظ http://rue.blogsky.com

سلام
چه عجب بعد از ۱سال به من سر زدی...کی بی معرفته؟من یا تو خانومی؟؟
دلت شاد

امیر چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.bikasan.blogsky.com

سلام.
یادش بخیر.
...


تو اگه دات کام بشی دهن باندویتت سرویس میشه.
پیر شدیما...!!!!


همیشه شاد باش و سلامت

مرتضی چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:42 ب.ظ http://www.mortezacamry.blogsky.com

اگه از لینکت خوشت نیومد بگو عنوانشو عوض کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد