rain man
سهشنبه 17 بهمنماه سال 1385 ساعت 10:27 ق.ظ
به نام خدا اینکه فردا خواهی آمد یا نه و اینکه چه می دانی زمانی که روح در پستو خانه خلوت یک رنگی با نگاه حسرت تو را ورق می زند . یا چاره یک رنگی بارور کردن هستی است نمی دانم.فقط می دانم که چون تو در سبزینه ترین لحظه ها خود را نشان می دهی همان فردایی است که دنبالش می گردی چون نگاهی داری که شاید هیچ نداند .اما بدان که نگاهت را می شناسم و می دانم که می دانی ساده است.آبی شدن در آسمانی که بوی باران می دهد . پس دیدن را از یاد مبر که سرانجام دارد وقتی واقعیت را می بینی . این نگاه روشنی است مثل همان قطره که سحرگاهان بر روی گلبرگ بهاری نشسته است تا آرام او را از خواب بیدار کند.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
زیبا می نویسی.از ته دل.....
سلام سحر جون
خیلی قشنگ بود
من اپ کردم وقت کردی یه سر بزن
بابای عزیزم
سلام سحر جان مطالب غیر تکراری و جالبی داری
وقت کردی یه سری هم به ما بزن همشهری!!
کجایی دختر
یه سر به ما هم بزن
زیبا بود
دلت شاد
سلام عزیزم وبلاگ فوق العاده ای داری
به نام خدا
اینکه فردا خواهی آمد یا نه و اینکه چه می دانی زمانی که روح در پستو خانه خلوت یک رنگی با نگاه حسرت تو را ورق می زند . یا چاره یک رنگی بارور کردن هستی است نمی دانم.فقط می دانم که چون تو در سبزینه ترین لحظه ها خود را نشان می دهی همان فردایی است که دنبالش می گردی چون نگاهی داری که شاید هیچ نداند .اما بدان که نگاهت را می شناسم و می دانم که می دانی ساده است.آبی شدن در آسمانی که بوی باران می دهد . پس دیدن را از یاد مبر که سرانجام دارد وقتی واقعیت را می بینی . این نگاه روشنی است مثل همان قطره که سحرگاهان بر روی گلبرگ بهاری نشسته است تا آرام او را از خواب بیدار کند.